محمد رضامحمد رضا، تا این لحظه: 10 سال و 7 ماه و 18 روز سن داره

معجزه مامان و بابایی

پسر 9 ماهه من

محمد رضاي گلم الان شما 9 ماه و 7 روزت شده ماشالا شيطوني شدي براي خودت...يکي  از با نمک تين کارايي که انجام ميدي اينه از ديوار يا هر ارتفاع بلندي ميگيري و قد بلندي ميکنه بعد با فشار و زور فراوووووون در حدي که قرمز بشي يه پاتو ميگيري بالا ..که تلاش کني بري بالا... من نميدونم از اين بالاها چي ميخواي...ولي سرخ شدنت  وتلاش خيلي زيادت که خودتو برسوني بالا خيلي  جالبه جالبه که اصلا محاله با اين قد تو بتوني بري روي اپن ولي همچنان تلاش ميکني...فداي پشتکارت بشم... بعد نهايتا که نميتوني بري بالا و با اين واقعيت مواجه ميشي که شما هنوز 9 ماهته...غر ميزني و مياي بغل من و از ميري بالا... من خيلي موقع ها ميشم صخره و شما با من صخهر...
31 خرداد 1393

ثانيه هاي قشنگ...

يکي از قشنگ ترين ثانيه هايي که هرشب تجربه ميکنم زمانيه که تو رو پاهام خوابيدي(البته با کلي تلاش و نذر و نياز) بعد که وارد خواب عميق ميشي با بابايي دو طرف تشک کوچولوتو ميگيريم و منتقلت ميکنيم به اتاق خواب و روي تخت ميزاريمت... تو اين مسير که ميبريمت من و بابايي بهت نگاه ميکنيم ..هر شب بابايي ميگخ پسرم بزرگ شده ها...جالبه هر شب براش بزرگ ميشي... بعد من ميخندم  و  به صورت نازت نگاه ميکنم که چقدر معصوم  و بانمکه.....يه کم قربون صدقت ميرم ..تو دلم هزار باره از خدا ميخوام که حافظت باشه.... قراره از اين صحنه يه بار فيلم بگيريم...آخه خيلي خاطره انگيزه.... محمدرضاي  من  وقتي ظهرا با خستگي وصف ناپذير ميام خونه.....
13 خرداد 1393
1